کد مطلب:28673 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

یادکردی از فراخوانیِ امام به مبارزه












2543. الأمالی - به نقل از عَدی بن اَرطات -:روزی معاویه به عمرو بن عاص گفت:ای ابو عبد اللَّه! كدام یك از ما زیرك تریم؟

عمرو گفت:من در زوداندیشی و تو در دیراندیشی.

معاویه گفت:به سود من وزیان خود، حكم كردی؛ حال آن كه در زوداندیشی، من از تو زیرك ترم.

عمروگفت:كجا بود زیركی ات آن گاه كه من قرآن ها را [ بر نیزه ]برافراشتم؟

گفت:ای ابوعبد اللَّه! در این كار، بر من پیروز شدی. پس از تو چیزی نمی پرسم كه با من در آن راست گویی (هر چه می پرسم، ناراست پاسخ می دهی )!

گفت:به خدا سوگند، ناراستی زشت است. هر آنچه می خواهی، بپرس، كه با تو راست می گویم.

گفت:آیا از روزی كه خیرخواه من شده ای، در كارم نیرنگ ورزیده ای؟

گفت:نه.

گفت:آری. به خدا سوگند، با من نیرنگ ورزیده ای؛ البتّه نه در هر جای، بلكه در یك جای.

گفت:كدام جای؟

گفت:آن روز كه علی بن ابی طالب، مرا به مبارزه فرا خوانْد، من با تو رای زدم و گفتم:ای ابوعبد اللَّه! چه می اندیشی؟ تو گفتی:هماوردی گرامی است؛ و مرا به مبارزه با او اشارت نمودی، حال آن كه می دانستی او كیست، و من دانستم كه با من نیرنگ می ورزی.

گفت:ای امیر المؤمنین! مردی تو را به مبارزه با خویش فرا خوانْد كه بس شرافتمند و بلندپایه بود و تو در مبارزه با او، به یكی از دو نیكی دست می یافتی؛ یا او را می كشتی كه بدین سان، كُشنده قاتلِ پهلوانانِ خود بودی و بر شرافت خویش می افزودی و در حكمرانی بی رقیب می شدی؛ و یا زودتر به هم نشینی با شهیدان و صالحان می پیوستی، كه خوش هم نشینانی هستند ایشان!

معاویه گفت:این، از آن، بدتر شد! به خدا سوگند، هر آینه می دانم كه اگر من او را می كشتم، در آتش می شدم؛ و اگر او مرا می كشت نیز [ باز] در آتش می شدم!

عمرو گفت:پس چرا به جنگ او برخاستی؟

گفت:حكومتْ عقیم (بی خیر و بی رَحْم) است. و هرگز كسی پس از تو، این سخن را از من نشنود.[1].









    1. الأمالی، صدوق:125/132، بحار الأنوار:393/49/33.